پویان جونپویان جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

نازداداش

گل پسرم

سلاااام پویان میگه مامان منو بابایی دو تا مرد هستیم ولی تو یدونه دختری و تنهایی بعد منم گفتم خوب منم دعا میکنم که خدا بهم دو تا دختر بده اون موقع ما بیشتر از شما میشیم بعد پویان میگه مامان منم دعا میکنم که خدا بهمون سیصد تا پسر بده، بعد من میگم خوب این سیصد تا پسر کجا میخابن مامانی، میگه خوب میبریمشون پشت بوم میخابن، بعد من میپرسم خوب سردشون نمیشه ، پویان میگه خوب بابا زیاد پول در میاره و واسشون زیاد لباس میپوشونیم تا سردشون نشه  
2 مرداد 1396

تولد پنج سالگی

سلااااااااااااااااام امروز سی ام تیر ماه سال 1396 و تولد پویانم،پویان خان رفت تو شش سالگی  امروز اقای همسر جانم وقت دکتر داشت که باید میرفت دندون پزشکی،من و پویان خان ساعت ده صبح رفتیم سراغ کیک تولد ،که پیاده رفتیم و زود اومدیم هوا خیلی گرم بود امشب میخاییم یه تولد کوچیک و خودمونی بگیریم پویان میگه مامان الان من تولدمه، یعنی بزرگ شدم فدای پسرم بشم،پارسال تولد پویان رو با تاخیر تو شهرستان گرفتیم که البته خدا بیامورز خاله رقیه هم تو تولد پویان بود........
30 تير 1396

تکاب، شهر پدری پویان

تکاب شهر پدری پویانه! شهرستان تکاب یه شهر زیبا و تاریخیه که در جنوب شرقی استان آذربایجانغربی قرار داره و کلی مناطق دیدنی طبیعی و تاریخی داره که هر کی ببینه حتما شگفت زده میشه. پویان جون که عاشق تکابه و همیشه بهار و تابستون که میشه میگه بریم تکاب از کوه زندان بریم بالا. اگه می خواهید راجع به شهرستان تکاب بیشتر بدونید این مطلب رو بخونید:   شهرستان تکاب عکس های بیشتری از شهرستان تکاب: منظره زیبای تخت سلیمان تکاب: چشم انداز زیبای تخت سلیمان و کوه زندان سلیمان (زندان دیو هم میگن) چمن متحرک چملی در روستای بدرلوی شهرستان تکاب: زندان دیو شهرستان تکاب : ...
26 تير 1396

خاله رقیه

سلام  نود و شش  اصلا سال خوبی واسه ما نبود امسال خاله بزرگ پویان یهویی مریض شد  البته از قبل هم معده درد داشت ولی معده دردش زد به سیم اخر و خاله رقیه پویان 16 اردیبهشت رفت کما و یه ماه کلا تو کما موند خیلی دعا کردیم که حال خاله رقیه خوب بشه ولی نشد که نشد ،خدا خاست که خاله رقیه دیگه پیش ما نباشه  و هفده خرداد،درست هفت سال و هفت روز بعد از عقد من و همسر جانم فوت کنه خیلی روزای سختی داشتیم خاله رقیه پویان دیگه پیش ما نیس ،پویان میگه مامان گریه نکن خودت هم فوت میکنی میری پیش خاله رقیه دیگه وقتی مامانم هم گریه میکرد پویان میگفت مامان به خدا آبا مراغه هم پیره اونم گریه نکنه،اونم زود فوت میکنه میره پیش خاله رقیه دیگه ...
26 تير 1396

ارامش زندگیم

سلااام پویان این روزا خیلی بامزه حرف میزنه میگه مامان اگه شما پیر بشین فوت میکنین منم میگم نمیدونم که کی فوت میکنیم بعد میپرسه مامان تو رو خدا فوت کردین وایسین منم پیر شم فوت کنم بیام پیش شما     ...
3 اسفند 1395

دوچرخه سواری پویانم

سلام پویان دلش واسه دوچرخه اش خیلی تنگ شده بود از انجایی هم که من و بابایی تصمیم گرفتیم که هر روز چن ساعت پیاده روی کنیم پویان هم چون خسته میشد دوچرخه اش رو از انباری اوردیم و کمکی دوچرخه اش رو که خراب شده بود درس کردیم و الان دو روزه با ما میاد پیاده روی    بعد پویان میگه مامان منم میام کالری سوزی، موقع پیاده روی ،ما که ازش جلو میافتیم میگه بابا کالری منو نسوزونید میخام خودم کالری ها مو بسوزونم  خیلی دوستون دارم پویان و مهدی  ...
13 بهمن 1395

شهادت آتش نشان های فداکار تسلیت باد

امروز حادثه خیلی بدی برای عده ای از هموطنان مون اتفاق افتاد و تعدادی از اونا متاسفانه جان خودشون رو از دست دادن و تعدادی شون هم زیر خروارها خاک گرفتار شدن. برای نجات آتش نشان های فداکار دعا کنیم که فرزندان شون چشم به راه اونا هستن. پرشین گیم   ...
1 بهمن 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نازداداش می باشد