پویان جونپویان جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

نازداداش

زمزمه های پویان

سلام پویان واسه ما شده یه مداح درجه یک خودش هم یهو وسط بازی میزنه تو خط مداحی و یدونه مداحیه  که خیلی دوس داره این مداحی رو  تو مداحی میگه قدم قدم با یه علم ایشاالله اربعین میام سمت حرم ولی پویان میگه،قدم قدم با یه علم ایشاالله اربعین میام روی حرم  منم میگم پویان میگه ،میام سمت حرم ولی تو میگی روی حرم،میگه خوب ما میریم روی حرم دیگه مامان الان میخام نوحه کامل این نوحه رو براتون بزارم سید نریمانی مداحی قدم قدم با یه علم  دانلود مداحی آقامون دلبره  ...
5 آبان 1396

اعداد و پویان

سلام پویان خیلی ریاضی و بازی با اعداد رو دوس داره هزار ماشالله میتونه تا سیصد بشماره ولی اعداد انگلیسی رو زودتر و بهتر از اعداد فارسی یاد گرفته چند وقت پیش یه ساعت دیواری کهنه رو ورداشته بود و از رو اونا تو یه کاغذ مینوشت،بازی های تبلتش هم چون امتیازاش رو انگلیسی مینویسن الان دیگه قشنگ یاد گرفته  البته جمع و تفریق رو هم خوب بلده، بعد بهش میگم پویان اعداد فارسی رو هم یاد بگیر ،میگه نه مامان اونا اعداد ترکی ان   ...
23 مهر 1396

خاطرات عاشورای

سلام بر حسین علیه السلام سلام امسال ما روز پنج شنبه که هفتم محرم و پنجم مهر بود با پویانم رفتیم شهرستان،و جمعه صبح شش و نیم رسیدیم ایستگاه مراغه و بابام اومد دنبالمون البته ناگفته نماند که تو کوپمون یه دختر مهربون به اسم زهره خانم بود که خیلی مهربون بود و تا ساعت سه صبح باهم حرفیدیم و دوست شدیم  خلاصه رسیدیم خونه مامانم،همه از قد کشیدن پویان تعجب میکردند و پویان هم با ذوق میگفت که هر روز دو لیوان شیر میخوره روز عاشورا رفتیم وطن مادری پویان که من اونجا پا به جهان گشودم آخرین بار که عاشورا تو دهاتمون بودم برمیگرده به دوران ابتدایی ام که با خدا بیامرز مادر بزرگم اونجا بودم کلی خاطره اون دوران برام زنده شد،حس خوبی داشتم یا...
21 مهر 1396

شیطنت های پویان در ماه محرم

سلام میخام در مورد شیطنت های کودکانه پویان تو این چند روز براتون بگم ان شاالله پسرم تا دو سال دیگه میتونه این نوشته ها رو بخونه فدای پسر نازم بشم من خوب پری شب یعنی شب سوم محرم تو هییت که نقاشی دادند که بچه ها رنگ کنند،میگم پویان بگیر رنگ کن دیگه،اگه برنده بشی بهت جایزه میدن ،میگه نه مامان وردار خودت رنگ کن جایزه اش هم مال خودت خخخخخخ بعد تو راه رفتن به هییت که پویان آروم راه میره میگم پویان فدات شم مگه راه رو نمی شناسی باید مستقیم بریم،میگه باشه بعد راه رو مستیم میره سر راهش هم هر چی هس توجه نمی کنه و میخوره به اونا ،میگم مواظب باش،میگه خوب دارم مستقیم میرم دیگه خودت گفتی راهمون مستقیم بعد هی تو پیاده هر چی ماشین بود میخو...
3 مهر 1396

پویان و ماه محرم

سلام  دیشب پویان خان و من دوتایی رفتیم هییت آخه خانمها باید یه ذره زودتر از آقایون برن، پویان میگفت مامان میشه من برم پیش مردها بشینم گفتم نه مامان،بابایی که هنوز نیومده،خلاصه به بچه های بالای چهار سال نقاشی دادن که رنگ کنن،پویان اول نشست خودش رو با گوشی مشغول کرد ولی بعدا دید نه بابا همه بچه ها دارن نقاشی هاشون رو رنگ میکنن گفت وای مامان الان اینا برنده میشن،خیلی زود رنگ کرد البته مداد رنگی نبرده بودیم که اونجا یکی از خادم ها بهش مداد رنگی داد و رنگ کرد و از نقاشیش عکس گرفتم و خودش رو مشغول کرد و چراغا که خاموش شد میگه مامان الان میخای گریه کنی خخخخخ ،منم گفتم عاره دیگه میخان روضه بگن و نشت خوراکی هاشو خورد در ضمن نا گفته...
1 مهر 1396

اولین شب محرم

سلام دیشب شب اول ماه محرم بود و ما رفتیم هییت،که پویان خان با من نیومد و با آقای همسر اومد هییت که بعد از اتمام مراسم،تو راه برگشتنی،من گوشیم شل و ول تو دستم بود و آقای همسر دستش خورد و الحمد الله به خیر گذشت و گوشیم چیزیش نشد و به راه خودمون ادامه دادیم به سمت خونمون،که یهو بابایی یادش افتاد و پرسید که پویان اسپینرش کو،و من و پویان خان رفتیم و اسپینر  رو آوردیم که ناگفته نماند با غر اساسی توسط پویان خان که چرا من حواسم نبوده و اسپینرش جا مونده  الان هم میخام چند تا از مداحی هایی که پویان دوس داره رو براتون بگم: منم باید برم آره برم سرم بره جان آقام سنه قربان آقام بنی فاطمه مداحی حاج مهدی رسولی   ...
31 شهريور 1396

اسپینر

سلام پویان خیلی وقت بود که اسپینر میخاست  اون روز با بابایی رفتن یدونه خریدن،بعد فرداش میگه،بابایی میتونیم این رو ببریم عوض کنیم بابایی میگه نمیشه که از دیشب داری با اون بازی میکنی بعد میگه بایایی کاش تو اسپینر فروش بودی بعد میخاد بگه که این خیلی روان نمی چرخه میگه مامان مال یاسین که پسر عمه اش هس قشنگ روانیه بعد بابایی متوجه شد که یعنی روان نمی چرخه روان=روانی ...
1 شهريور 1396

مورچه ها و پویان

سلام تقریبا دو ماه پیش بود ،داشت پویان خان واسه خواب شبش حاضر میشد که تو اشپزخونه چند تا مورچه بود  بدو بدو اومد گفت مامان تو اشپزخونه چندتا مورچه هس منم گفتم عیب نداره مامان ،فردا جارو میکشم گفت مامان نه تو رو خدا مامان مورچه ها گناه دارن،اونا که وحشی نیستن میخای اونا رو جارو بکشی بزار از اون نون ها بخورن بعد اصرار داشت که کاری با مورچه ها نداشته باشم منم گفتم اخه پسرم اون موقع کل خونمون میشه مورچه  پویان خان هم میگفت نه مامان گناه دارن ...
24 مرداد 1396

عشق پویان پشمک حاج عبدالله

سلام پویان پشمک خیلی دوس داره خودش هم باید حتما پشمکش حاج عبدالله باشه،چند وقت پیش با پویان بیرون بودیم که پشمک بگیریم  خلاصه رفتیم از چند تا مغازه پرسیدیم که متاسفانه هیچکدوم حاج عبدالله نداشتن خلاصه رفتیم و رفتیم تا به یه مغازه شیرینی فروشی رسیدیم و داشتیم من و پویان پشمک ها رو نگاه میکردیم که تو مغازه یکی از شیرین پزها اومد تو، با لباس سفید و کلاه مخصوص شیرینی پزی همین که پویان این آقاهه رو دید یهو با تعجب گفت مامان،این حاج عبدالله  خخخخخخ بیچاره اون آقا هم با تعجب پویان رو نگاه میکرد    ...
19 مرداد 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نازداداش می باشد