خاطرات عاشورای
سلام بر حسین علیه السلام
سلام
امسال ما روز پنج شنبه که هفتم محرم و پنجم مهر بود با پویانم رفتیم شهرستان،و جمعه صبح شش و نیم رسیدیم ایستگاه مراغه و بابام اومد دنبالمون البته ناگفته نماند که تو کوپمون یه دختر مهربون به اسم زهره خانم بود که خیلی مهربون بود و تا ساعت سه صبح باهم حرفیدیم و دوست شدیم
خلاصه رسیدیم خونه مامانم،همه از قد کشیدن پویان تعجب میکردند و پویان هم با ذوق میگفت که هر روز دو لیوان شیر میخوره
روز عاشورا رفتیم وطن مادری پویان که من اونجا پا به جهان گشودم آخرین بار که عاشورا تو دهاتمون بودم برمیگرده به دوران ابتدایی ام که با خدا بیامرز مادر بزرگم اونجا بودم
کلی خاطره اون دوران برام زنده شد،حس خوبی داشتم یادش بخیر دوران بچگیمون
بعد کلی پویان بازی کرد و گشت و منم ازش فیلم و عکس گرفتم و بعد از ناهار با عمه ام رفتیم باغ بابام و چای تو سماور زغالی گذاشتیم و برگشتیم دهات و خیلی خوش گذشت
مداحی براتون میزارم که خیلی خوبه
سید مجید بنی فاطمه - من آمدم عمو تا جان فدا کنم
سید مجید بنی فاطمه - خسته راه اومدم آه پناهم بده